تبلیغات

جلسه و مأموریت؛ خوره هایی که وقت و زمان مردم را می بلعند

جلسه و مأموریت؛ خوره هایی که وقت و زمان مردم را می بلعند

جلسه و مأموریت؛ خوره هایی که وقت و زمان مردم را می بلعند

جواد مسعودی

سالهاست که وقت و زمان مردم ما در مراجعه به ادارارات و سازمانهای دولتی به یغما می رود و البته در این سی و اندی سال بعد از انقلاب هم کسی نبوده که به درستی وقت ارباب رجوع را تکریم کند. اگر چه چند سالی است که طرحی به بنام «تکریم ارباب رجوع» در دستگاههای دولتی گهگاهی به نمایش در می آید و البته که در همان زمان اجرای طرح هم سعی در رفتار مناسب و در خور شأن با مراجعان می شود؛ اما آنچه که بدرستی باید بدان اذعان داشت این است که اولاً اینگونه طرحها و دهها طرح مشابه دیگری که در آینده شاید از نسل طرح مذکور برای رعایت احترام به شأن و زمان ارباب رجوع ارئه می شود، مقطعی بوده و به سبب نداشتن انگیزه لازم در کارکنان ادارات و همچنین اینکه ما ایرانیان عادت به به بی نظمی داریم؛ چنین برنامه هایی معمولاً با شکست مواجهه می گردد و این را مردم در طول سی و اندی سال بخوبی فهمیده اند. ثانیاً طرحی که تمام داشته هایش برای ارباب رجوع فقط لبخندی بر لب مسئولین آن باشد و کاری برای مردم صورت نگیرد چه فایده ای در بر دارد؟ از اینها گذشته یکی از بزرگترین معضلاتی که در مراجعه به ادارات سالهاست گریبانگیر مردم شده است در وجود دو آفت «جلسه« و «مأموریت» است که مدتهاست گوش ارباب رجوع را در مواجهه با مسئولین می نوازد. اغلب وقتی به سازمان یا دستگاهی مراجعه می کنی دقیقاً با همان کسی که کار داری نیست و در پرسش اینکه کارمند یا رئیس مربوطه کجاست؛ فقط این دو کلمه برای جوابتان آماده می شود: «جلسه است» «مأموریت است» و معلوم نیست این جلسات و مأموریتها تا کی ادامه دارد و چه وقتی ساماندهی خواهد شد تا در غیاب حضرات کسی بعنوان جانشین بتواند کار مردم بیچاره و گاه درمانده در ادارات را راه اندازی کند. این دو خصیصه مسری در تمام ادارات و ارگانها چونان خوره ای مثل بختک بر سر مردم و اربابین رجوع ما در ادارات افتاده و به نظر مفری شده برای در رفتن از زیر کار برای برخی از ما بهتران ها در دستگاهها.

این مقدمه بهانه ای برای توضیح مدل مشابه مذکور در یکی از ادارات کل در همدان شد تا ما نیز بعنوان جزئی کوچک از جامعه امروزی گرفتاریهای مردم در دستگاهها را از یاد نبریم و به درد آنها را بخوبی لمس نمائیم. نگارنده حسب مورد در روزی از ایام وسط هفته به اداره ای مراجعه کردم برای انجام کاری اداری. حال ادامه ماجرا را به صورت توصیفی در ذیل بخوانید:

وقتی وارد اداره «الف» شدم تلویزیونی در دیوار نصب شده روشن بود که عده ای پای آن به تماشا نشسته بودند! حال چه تعداد آنها کارمند یا ارباب رجوع بودند، واقعاً نمی دانم. اتاق فرد مورد نظرم را نمی دانستم و ناچار به باجه اطلاعات مراجعه کردم. از دور فردی که یواشکی انگشت در بینی خود داشت نظرم را جلب کرد و تا دید نزدیکتر شدم دست از عمل زشت خود برداشت و جواب سوالم را که پرسیده بودم داد. رفتم اتاق رئیس. گفتند: جلسه دارد. کی جلسه تمام می شود؟ خدا عالم است. این کل مطالب رد و بدل شده من و مسئولین دفتر آن رئیس بود. در حالیکه بیرون می رفتم گفتم ای کاش اینگونه جلسات وقتگیر درصدی هم خروجی مثبت برای مردم داشته باشد. به طبقه پائین اداره موصوف رفتم تا یکی دیگر از مدیرانی که کارم مربوط به آن می شد بیابم. تازه وارد شدم که دیدم چند نفری نشسته اند تا آنها هم جلسه ای ترتیب دهند. گفتم آقایان من فقط یک سوال کوتاه دارم بعد از نگاه کردن به یکدیگر و کمی مکث و انگار که داری آزارشان می دهی سکوت کردند و من از فرصت استفاده کردم و مدارک خود را نشان دادم و تازه فهمیدم که دارند به من می خندند. البته بعد از کمی توضیحات که چیزی از آن سر در نیاوردم؛ یک سرکار خانم را در اداره تابعه شان که چند صد متر دورتر از مرکزشان بود به حقیر معرفی کردند تا نزد وی بروم. ناراحت از دفتر آنها بیرون آمدم. اگر چه با اینگونه برخوردها در ادارات آشنا بودم اما تازه فهمیدم که مردم و ارباب رجوع چه می کشند از دست کارمندانی که فکر و ذکرشان از صبح که می آیند شده اینکه کی ظهر میشود تا بروند ناهار و کی ساعت به 13 می رسه تا نم نمک جمع کنند و بروند منزل!

از اداره «الف» بیرون آمدم و چند صد متر آنطرف تر رفتم به داخل اداره «ب»، (تابعه اداره «الف»). وقتی با خستگی به آنجا رسیدم دیدم درب قفل است و کسی نیست. پرسش کردم؛ گفتند رفتند مأموریت. وقتی بیشتر پرسیدم دیدم اصلاً رفتن آن سرکار خانم ربطی به جایی که گفتند ندارد. جالب اینجا بود که مسئولین چند واحد دیگر که از روی کنجکاوی مراجعه کردم هم نبودند و آن اداره انگار که کلاً تعطیل بود! 

مجدداً برگشتم به اداره «الف» و رفتم اتاق جناب رئیس کل تا شاید جلسه اش تمام شده باشد و کارم انجام شود؛ اما افسوس که این جلسه انگار که تمامی نداشت. دفترداران هم با یکی از کارکنان در حال بذله گویی بودند و حالی می بردند از هم که نگو و نپرس. آمدم بیرون از دفتر و راه خود را به سمت درب خروجی ادامه دادم. آن مسئول اطلاعاتی که معمولاً نزدیک درب اصلی ادارات و سازمانها هستند، همچنان مشغول شماره گیری از راه بینی خود بود و عده ای هم پای تلویزیون برنامه می دیدند. آقایان مدیران میانی هم که دقایقی پیش مرا به نزد آن خانم کارمند رهنمون کرده بودند؛ حالا دیگر نبودند و خود دانستم که حتماً در مأموریتند!

همه ما می دانیم امروزه بر اساس معیارهای علمی تعریف شده استاندارد زمان جلسات مطالق روشهای علمی باید بین 15 تا 20 دقیقه باشد، در حالیکه در ایران جلسات حضرات ساعتها و حتی روزها به طول می کشد. با این اوضاع چگونه میتوان مدعی ایجاد نظم کاری و پیشرفت امور ارباب رجوع در دستگاهها شد؟ در پایان مبحث خود را به کلام مولا امیر المومنین علی (ع) مزین می کنم تا سندی باشد برای برخی ارباب حلقه ها که خود و دستگاهشان را مقدم بر مردم و شئون آنها می دانند. امیرالمؤمنین (ع) در خطبه ها، حکمتها و مخصوصاً در نامه های خود نسبت به مسئولین و لزوم خدمت رسانی آنها به مردم صحبت های زیادی دارند. ایشان در جایی به مسئولین می فرمایند: «بدان که راه رسیدن به نیک نامی خدمت به مردم است. وقتی مردم ببینند تو خالص به مردم خدمت می کنی، ولو دینت هم با مردم فرق داشته باشد، مردم دوستت خواهند داشت».

پاسخ دهید

3 نظر

manicure  ۱۳۹۶/۰۱/۱۹ - ۲۰:۳۴:۳۳

Hi mates, how is all, and what you would like to say on the topic of this article, in my view its truly remarkable for me.

Torsten  ۱۳۹۶/۰۲/۲۶ - ۲۱:۱۳:۲۳

This is my first time pay a quick visit at here and i am in fact happy to read all at alone place.

Marlys  ۱۳۹۶/۰۳/۱۱ - ۰۷:۱۱:۱۶

Hello there, just became aware of your blog through Google, and found that it is really informative. I'm going to watch out for brussels. I will be grateful if you continue this in future. Lots of people will be benefited from your writing. Cheers!