خاطراتی از پاره های خورشید
شربتی که فیض جانبازی را به همراه داشت
استفاده از مطلب با ذکر منبع بدون مانع است
جواد مسعودی
قرارمان در دفتر محل کارش بود. ظاهری آرام اما درون جوش داشت و از کتابهای مختلف چیده شده در دفتر کارش پیدا بود که توجه خاصی به مسائل فرهنگی و معنوی دارد. او که خدمت سربازی اش را در سپاه گذرانیده بود؛ بعد از پایان خدمتش به استخدام این نهاد نظامی درآمده و در مدتی هم که در قم مشغول به خدمت بوده دروس حوزوی را نیز تا سطح یک معادل لیسانس فراگرفته بود. می گوید فوق دیپلم نظامی دارم و از صحبتهایش پیداشت مهمترین دغدغه اش نابسامانی و ناهنجاریهای فرهنگی موجود در جامعه امروزی است. با نوع بیانش بخوبی می توان فهمید که از مدیران فاقد تخصص و نالایق بشدت گله مند است.
بعد از اینکه در عملیات عاشورا در سال 1363 در منطقه میمک و در خاک عراق با از دست دادن یک پای خود به افتخار جانبازی نائل آمد، بعد از چند سال کار اجرایی در سپاه و بسیج اکنون در مکانی آرام و ساکت به کار تحقیق و تألیف مسائل فرهنگی و اسلامی می پردازد، ضمن اینکه دارای ایده ها و راهکارهای نظری بدیعی نیز در انجام اداره امور شهر می باشد. اما چه فایده که اغلب نخبگان کارآمد در خفاء پنهان و افراد فاقد تخصص و ایده در جمع از ما بهتران نهان هستند.
با او به گفتگو نشستم تا از خاطرات دفاع مقدس و البته از زمان مجروحیت خود بگوید.
حسن شهباز جانباز 65 درصدی جنگ تحمیلی و از بازماندگان دوران دفاع مقدس است که تاکنون کمتر به وی و خاطراتش پرداخته شده است. او ضمن تشکر از اصحاب رسانه که با ذکری از رزمندگان هنوز آنها را فراموش نکرده اند، می گوید: در سال 60 بود که برای اولین بار بعنوان بسیجی به جبهه مناطق جنوب اعزام شدم. در آن موقع پاسدار وظیفه بودم، اما بعد از پایان خدمتم در سپاه ماندگار شدم. در زمانی که در قرارگاه اطلاعات سلمان سپاه در کردستان بودم، به همراه سایر برادران واحد اطلاعات، کار شناسایی مناطقی که در دست دشمن بعثی و نیز حزب کومله و دموکرات آن زمان بود را بر عهده داشتیم. شهباز از سختیهای آن دوران می گوید؛ از هوای سرد و برفهای سنگین آن منطقه تا سر بریدن برادران پاسدار و پیشمرگان کرد به دست ناجوانمردان حرب کومله و دموکرات.
18 ماه در آنجا سختیهای مبارزه را تحمل کرد تا اینکه به منطقه میمک واقع در محور گیلان غرب و ایلام اعزام شد. او در آنجا نیز در واحد اطلاعات عملیات بود. جانباز جبهه و جنگ حسن شهباز با ذکر خاطره ای از عملیات عاشورا که منجر به مجروحیت وی شد، می گوید: قبل از انجام عملیاتریال، شش ماه جلوتر و برای شناسایی منطقه ما وارد منطقه شده بودیم و اگر چه در آن عملیات که در سال 63 رخ داد، برادران سپاهی و بسیجی زیادی خصوصاً از لشکر ثامن الائمه مشهد به درجه شهادت رسیدند، اما به برکت خون آنها مناطق وسیعی از خاک خود را آزاد کرده و حتی قسمتی از خاک عراق در مناطق صحرایی و کوهستانی را نیز به تصرف خود درآوردیم و در همین عملیات بود که پای راست خود را تقدیم اسلام و انقلاب کرده و موج انفجار نیز از ناحیه گوش و چشم به وی آسیب رسانده است. شهباز که انگار خاطرات آن سالها دوباره برایش زنده شده بود؛ چشمهایش را به گوشه ای از اتاق کار کوچک خود دوخت و ادامه داد: یادم می آید دو شب قبل از عملیات جهت عملیات شناسایی منطقه به پشت نیروهای عراقی رفتیم و در این عملیات من دچار سرماخوردگی شدیدی شدم؛ بطوریکه بعد از برگشت به مقر شهید چمران که محل استقرار نیروهای آماده عملیات بود، از تب و لرز بسیار به سنگر خود رفته و خوابم برد. کمی بعد از اینکه از خواب بیرون آمدم، صدای حاج موسی محمدیان فرمانده اطلاعات قرارگاه سلمان را شنیدم که داشت مرا صدا می کرد که چرا خوابیدی؟ با درد زیادی که در بدنم داشتم به او گفتم مریضم حاجی. آمد نشست پیشم و سرم را روی زانوهای خود گذاشت و از شربت خاک شیری که از قبل بچه ها برایم آماده کرده بودند به من جرعه جرعه خوراند. شهباز حالا عمیقاً در حس و حال آن روز فرو رفته بود و در حالتی که خاص رزمندگان اسلام بود به من خیره شد و ادامه داد: شاید باور نکنید، ولی من که تا چند لحظه قبل از تب و لرز و درد زیر پتو به خود می پیچیدم با نوشیدن جرعه دوم و سوم از آن شربت به دست این شهید گرامی؛ به یکباره و انگار که عصاره حیات نوشیده باشم چنان قوتی در خود احساس کردم که گویی ورزشکاری قدرتمند برای مسابقه ای سنگین آماده رزم هستم. حاج موسی به پشتم زد و گفت؛ شهباز بلند شو که بچه ها منتظر تو هستند. این را گفت و رفت و من هرگز دیگر او را ندیدم.
روایات خاطرات و رشادتهای مردان جبهه و جنگ اگر چه در مجموع حول محور دفاع مقدس . مبارزات جانانه آنها با دشمن می چرخد؛ اما باید توجه داشت که در لابلای صحبت این عزیزان، شنیده ها و ناشنیده های بسیاری می توان یافت که می تواند چراغ راه جوانان امروزی ما در آینده پر پیچ و خم آنان باشد. بنابراین صرف خاطره نویسی نیست که اقدام به نگارش گفته های ایثارگران و جانبازان و یا خانواده های آنان می شود، بلکه آنچه در این امر مهم است ترویج فرهنگ معنویت و غلبه روح بر جسم است که ما را وادار به انجام رسالت خبری خود در چنین ایامی که مزین به هفته دفاع مقدس است، می کند. گفتگو با افراد گمنام در جبهه های حق علیه باطل که کم هم نیستند، می تواند بخشهایی از حقایق ناگفته هشت سال دفاع مقدس از رشادتها، از مظلومیت و از فتوحات مادی و معنوی را به جوانان معرفی کند.
شهباز در ادامه از آن شربت معجزه آسا گفت. من هیچگاه اثر آن شربت خاک شیر را که با دست حاج موسی آن را نوشیدم، فراموش نخواهم کرد. واقعاً مرا که در آن حد از بیماری بودم، زنده کرد و این فقط به دست افراد وارسته و مومنی چون شهید محمدیان انجام شد و انگاری که خدا خواسته بود تا من شفای خود را آن روز از دست آن شهید بزرگوار بگیرم. بعد از آن من به چالاکی بلند شدم و ابتدا وضو گرفته و سپس با بستن لوازم جنگی ضروری و حمایل خود به سمت تویوتایی که عازم خط مقدم بود رفتم. در خط مقدم بچه های اطلاعات عملیات به چند دسته تقسیم شدند تا کار شناسایی نهایی را قبل از انجام عملیات انجام دهند. ما یک گروه شش نفری شدیم که یک تیربارچی و یک تخریب چی از لشکر ثامن الائمه مشهد نیز همراهمان بود. به سمت مواضع عراقیها حرکت کردیم و ساعت 11 شب بود که در پشت آنها مستقر شدیم. ماموریتمان نابودی تمام خطوط مواصلاتی، جاده های تدارکاتی و توپخانه دشمن از داخل مقرشان بود تا نیروهای ما هنگام عملیات براحتی در عمق عراقیها نفوذ کنند و آنها نتوانند با توپخانه مزاحمتی برای نیروهای خودی ایجاد کند. ضمن اینکه در بین راه خود هم مینهای دشمن را خنثی می کردیم و هم سر راه آنها مین کار کی گذاشتیم. در این حین تیربارچی ما زمین خورد و چون باران هم آمده بود، در زمین گل آلود با آن تیربار سنگین در حال تلاش بود که از زمین بلند شود که مرتباً لیز می خورد. من برگشتم تا کمکش کنم و دسته ما بدون اینکه متوجه ما شود از ما دو نفر دور شد. قنداق تیربار را گرفتم و او را که حالا تمام لباسش گل آلود شده بود از زمین بلند کردم. برای اینکه زمان از دست داده را که از دسته عقب بودیم جبران نمائیم از راه میان بر حرکت کردیم. اما ...... حسن شهباز به اینجا که می رسد؛ انگار که تمام گفته های خود را برای این لحظه آماده کرده بود با حالتی توأم با اشک و بغض ادامه داد: اما این راه پایان راه من و برادر تیربار چی مان بود و هنوز چند قدمی جلوتر نرفته بودیم که همرزمم به روی تله انفجار رفت و صدای انفجاری بلند شد که من و آن شهید را به خاک و خون کشید. بعد از گذشت چند دقیقه از این واقعه وقتی چشمهایم را به سختی باز کردم دیدم برادر مشهدی ام بر اثر این انفجار از وسط به دو نیم شده و دارد شهادتین را می گوید. در همین موقع بود که نور عجیبی را بالای سر آن عزیز سفر کرده احساس کردم. حالا دیگر تنها شده بودم و با اینکه چشمهایم نای دیدن نداشت اما صدای دو سرباز عراقی را که به طرف ما می آمدند را شنیدم. خواست خدا بود که وقتی دیدند همرزمم اینگونه به دو نیم شده است، دیگر به سراغ من نیامدند. در عملیات عاشورا که لشکر ثامن الائمه از خراسان، تیپ نبی اکرم از کرمانشاه، یک تیپ از لشکر محمد رسول الله(ص) تهران و تیپ انصار الحسین همدان حضور داشتند، ما به حول و قوه الهی ضربه سختی به دشمن بعثی وارد کردیم و اگر چه برادران ما در لشکر ثامن الائه از مشهد به دلیل اینکه خط شکن بودند، متحمل شهدای بسیاری شدند، اما همانطور که پیشتر گفتم توانستیم مناطق زیادی از خاک کشورمان را آزاد کرده و حتی به قسمتهایی از خاک عراق نیز دسترسی پیدا کنیم..
جالب است بدانید آنگونه که این جانباز گرامی می گفت؛ از زمانی که نیروهای خودی به کمک او آمدند تا وقتی که چشم باز کرد و خود را در بیمارستان شهید چمران شیراز دید، سه بار از روی دوش همرزمان خود و برانکار بر اثر لیز خوردن و اصابت ترکش خمپاره و همچنین از داخل بالگرد هنگام اوج گرفتن، به زمین افتاده است. شهباز از زمانی می گوید که به گفته دوستانش در جبهه وی را در پلاستیک محصوص شهدا پیچیده بودند، اما با بخاری که از تنفس وی بر روی پلاستیک به جای مانده بود؛ در آخرین دقایق از زنده بودن وی مطمئن شده و او را به بیمارستانی در شیراز جهت مداوا منتقل می کنند. در این بیمارستان بود که پزشکان ناچار می شوند پای راست او را که خون زیادی ازش رفته بود، بدون بیهوشی (به دلیل احتمال مرگ) قطع کنند.
حسن شهباز 45 روز در بیمارستان شهید چمران شیراز را سپری کرد و سپس 40 روز را نیز در بیمارستان فاطمیه تهران گذرانید تا به دیار خود همدان آمد و از آن موقع تاکنون جهاد خود با دشمنان را در سنگری دیگر ادامه داده است، سنگر مقدس فرهنگی. او معتقد است اگر جنگی دیگر رخ دهد بچه های انقلابی ما که بسیاری از آنها حتی در زمان جنگ متولد نشده بودند، می توانند بیشتر از دهه 60 و دوران جنگ تحمیلی در میدان رزم حاضر باشند؛ چرا که جامعه امروزی ما جامعه ای بسیج زاست. پایگاههای بسیج ما امروزه بیش از گذشته در مساجد برقرار است و به نظر کن هر مسلمانی که در مقابل استکبار به میدان می آید، خود یک بسیجی است. او که سال آینده به مرز بازنشستگی می رسد، هم اکنون در گوشه ای از این شهر به کار تألیف، تحقیق و نگارش کتابهای فرهنگی زیر نظر سپاه می پردازد. او با همکاری سپاه دفتری مطالعاتی که از ابتکارات خودش می باشد تشکیل داده و در آن به کار نگارش در مسائل فرهنگی، تربیتی، اخلاقی و سیاسی می پردازد. بررسی چالشهای پیش روی نظام اداری و ارائه طرحها و راه کارهای لازم برای آنها مواردی است که شهباز در خصوص آنها قلمفرسایی می کند. ایده هایی که اغلب به گفته خودش مورد استقبال مسئولین ادارات نیز قرار گرفته است. از جمله این طرحها می توان به طرق زیبا سازی شهر، بناهای تفریحی و گردشگری، طریق ساختمان سازی با رعایت امنیت و آرامش شهری و همچنین ارائه راه کارهایی در خصوص ساماندهی ترافیک شهری اشاره کرد. وی خطاب خود به مسئولین را بر اساس تخصص کاری می داند و می گوید: مسئولین ما اگر تخصص کاری ندارند در جایگاه مدیر ننشینند؛ چرا که اینجا بحث حق الناس است و شرعاً در مقابل خدا و مردم مسئولیت دارند.
جانباز دفاع مقدس همدانی با تمام غرور و به پشتوانه چنین ایمان و اعتقادی از مردم و جوانان هنوز هم می گوید: من یقین می دانم که در هر شکلی از جنگ با ما می توانیم بر دشمن غالب شویم. او که گویی بعد از سالها سنگ صبوری برای گفته ها و ناگفته های خود پیدا کرده است؛ از مسئولین می خواهد که اندیشه های فکری و معنوی معارف جبهه و جنگ و همچنین ویژگیهای شهدا و رزمندگان سالهای دفاع مقدس گسترش یافته و بیشتر به آن پرداخته شود. شهباز با ارائه راهکاری به مسئولین می گوید: نظام ما تا بحال روی مدیریت فیزیکی انقلاب کار کرده اما بر روی مدیریت معنوی و تربیتی مدیران کار مثمر ثمری رخ نداده است و لذا نگاه جبهه و جنگ این را می طلبد که نظام ما باید بر روی دو مدیریت بصورت همزمان کار کند.
1- مدیریت روحی، روانی و تربیتی که تمام آموزه های فکری در آن گنجانده می شود و سلامت رفتاری و اخلاقی مدیران و مردم به نوعی در این کار شکل یابی و ضمانت شود.
2- مدیریت اجرایی و فیزیکی نظام که باید تحت آموزه های مدیریت فرهنگی شکل دهی شود. یعنی اگر بخواهیم به سلامت و اصلاح نظام مدیریت بیاندیشیم، بایستی ابتدا مدیریت فرهنگی و تربیتی را بنا کرده و در صدر همه امور قرار دهیم تا بتوانیم یک نظام ایده آل به سبک انتظار شهیدان و رزمندگان خود تبیین و پایه ریزی کنیم.
حسن شهباز در پایان از مردم می خواهد تا به دنیا به دیده یک میهمانی بنگرند تا در کنار آن بتوانند کردار و اخلاق خود را در زندگی برای روز حساب در قیامت ساماندهی نموده و همواره سالم باشند.
او معتقد است که در دوران دفاع مقدس خدا با عشق عبادت می شد، کار با خلوص عملی می سد، مراوده های دوستی با تواضع و عشق و ایثار و محبت پیوند می خورد و ویژگیهایی چون کبر، خودخواهی، حسد، بخل و دنیا گرایی نبود. حالا نظام ما بایستی در آسیب شناسی این معضلات اهتمام کرده و ببیند که چگونه می تواند صفتهای رزیله را از مدیران برگیرد و چگونه می تواند فضائل را در سطح جامعه الگو سازی کند. این بنای کار فرهنگی ماست که با آن می توانیم معارف دفاع مقئس خود را مورد توجه مردم و نظام قرار دهیم.
کارهای اجرایی از سال 1362 که شهباز عهده دار امور آنها بوده است:
* اشتغال در تعاون امور شهدا که کار ثبت آمار شهدا را انجام و به بنیاد شهید ارجاع می داد.
* اشتغال در دفتر سیاسی نمایندگی ولی فقیه
* اشتغال در سپاه سوم قدس همدان
* اشتغال در دفتر فرماندهی بسیج سپاه قم هنگام تحصیل علوم حوزوی
* طراحی موسسه قرض الحسنه بسیجیان در همدان به اتفاق برادر کریمی
* طراحی موسسه قرض الحسنه حضرت زینب (س) با 23 شعبه در سطح استان همدان در اواخر دولت خاتمی
آثار و تألیفات حسن شهباز:
* کتاب «ضمان مدیریت و روش کار در آئین دموکراسی» که در دست چاپ است
* نگارشهای داخلی ادارات دولتی تحت عناوین «مسائل کاری، فرهنگی، سیاسی و اخلاقی»
* «آسیب شناسی های اجتماعی برای مدیریتها و نظام اداری»
* تألیفاتی در باب ارئه طرحهای شهری برای شورای شهر
* تألیفاتی در باب طرح های فرهنگی و اخلاقی برای صدا و سیما
2 نظر
The other day, while I was at work, my cousin stole my iphone and tested to see if it can survive a forty foot drop, just so she can be a youtube sensation. My iPad is now destroyed and she has 83 views. I know this is entirely off topic but I had to share it with someone!
This website definitely has all the information I wanted concerning this subject and didn't know who to ask.