سیاست خارجی پهلوی ها
بررسی مقایسه ای سیاست خارجی پهلوی اول با پهلوی دوم
جواد مسعودی
در روابط خارجی ایران با سایر دولتها نیز، در دوران بیست ساله رضاخان، انگلیس همواره از ورود دولتهای دیگر بویژه دولتهای رقیب با نظام سلطه انگلیس به صحنه روابط دیپلماتیک سیاسی، نظامی، بازرگانی در ایران جلوگیری می نمود و در این راستا به بهانه های پوچ، موجبات تیرگی و قطع روابط آنان را فراهم می کرد، اما این داستان در شهریور 1320 تغییر کرد و چون رضا شاه در اواخر سلطنت خود و در طی جنگ جهانی دوم به آلمانها گرایش پیدا کرده بود، انگلستان درصدد حذف وی بر آمد و لذا به علت ضرورت استراتژیک جنگ، اشغال کشور و حضور فیزیکی متفقین در ایران و دخالت در امور روزمره کشور و تغییر خط مشی های استبدادی پیشین، انگلیس با ادامه نظام دیکتاتوری رضاخان موافق نبود و به بهانه طرح گرایش رضاخان به آلمانها کشور ایران از سوی متفقین به اشغال درآمد و در شهریور 1320 رضاخان مجبور به استفعا گردید. نظام و ساختار سیاسی در دوران پهلوی تا پایان عمر خود همچنان تحت حاکمیت شبکه مخوف فراماسونی وابسته به انگلیس بوده و نفوذ آمریکا محدود به اعمال قدرت علنی و در حقیقت تحمیلی بر نظام تحت سلطه انگلیس بوده است.
الف) سیاست خارجی و مشروعیت سیاسی در دوره اول حکومت پهلوی اول
در بررسی و تحلیل روابط خارجی ایران در این دوران به این علت که ماهیت رژیم پهلوی که فاقد پایگاه مردمی بود و دوام و بقای خود را به حمایت و پشتیبانی دولتهای مقتدر و ذی نفوذ خارجی می دید. بنابراین و به خاطر ضعف درونی خود چاره ای جز قبول نفوذ و رعایت منافع دولتهای قدرتمند و ذی نفوذ غربی و تکیه بر آنها نداشت. در این نظریه تغییرات در سیاست خارجی رژیم پهلوی تابعی از میزان قدرت و نفوذ دولت حامی و نیاز رژیم پهلوی به این حمایت دانسته برای این نظام چاره ای جز تبعیت از دولتهای قدرتمند نمی دانند. بر اساس همین برداشت است که متفقاً بر این عقیده و نظر هستند که بعد از کودتای 28 مرداد و افزایش قدرت امریکا بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان یکی از دو ابرقدرت، این کشور جایگزین قدرت در حال افول انگلیس گردیده رژیم پهلوی که از زمان روی کارآمدن رضاشاه دولت دست نشانده انگلیس بود تبدیل به دولت دست نشانده امریکا گردید.
دوره حکومت رضاشاه در حقیقت دوره سلطه کامل امپریالیسم انگلیس بر ایران بود و هیچ کدام از قدرتهای بزرگ دیگر قادر به ایجاد خلل و خدشه در این نظام سلطه نشدند. کلیه تصمیم گیریهای روابط خارجی و حتی بخش عمده سیاست داخلی کشور در چارچوب سیاستگذاری دولت انگلیس تنظیم و اجرا می شد و به عبارت دیگر حکومت رضاشاه و مجموعه تصمیم گیرنده در رژیم ایران از آغاز تا سرانجام بر اساس خواست دولت انگلیس و در جهت منافع و سیاستهای این کشور عمل می کرده است و علیرغم ادعاهای مطروحه مبنی بر گرایش رضاشاه به آلمانها، او هیچ گاه از دایره ترسیم شده توسط نظام صاحب سلطه (دولت انگلیس) خارج نگردید.
برای هر دولت مستقل ملی و حتی دولت تحت نفوذ، گسترش روابط و تنوع و تعدد این روابط، اساس سیاست خارجی بود که دولتی روابط سیاسی، بازرگانی و اقتصادی خود را محدود به یک یا چند کشور معدود نماید تا در شرایط بحران امکان و میدان مانور و جای گزینی را از خود سلب کند. دولت رضاخان از نظر سیاسی و دیپلماتیک نیز اجازه گسترش روابط با دولتهای رقیب انگلیس را نداشت به طوری که در دو مورد به علل واهی روابط خود را با دولتین آمریکا و فرانسه قطع کرد و این امر لطمات جدی به روابط خارجی ایران وارد آورد. روابط ایران با دولتهای قدرتمند روسیه و آلمان در این دوره از ظرافت و ویژگی خاصی برخوردار بود. در حقیقت روابط دولت کودتا محدود به همسایگان او می شد و تنها مسافرت رضاشاه به خارج از کشور علیرغم اسلاف وی که سفرهای متعددی به اروپا کردند، محدود به سفر ترکیه گردید که این سفر هم سیاستهایی را با خود به ارمغان آورد که نظام مبتنی بر فرهنگ اسلامی و ایرانی را به مقابله خواند و لطمات شدیدی بر آن وارد آورد.
در مجموع باید گفت سیاست خارجی رضا شاه تابعی از نسخه های سیاسی و اقتصادی انگلیس بود و وی آنها را به اجرا در میآورد. پهلوی اول در زمان خود ارتباط چندانی با سایر دول بین الملل نداشت و روابظش با سایر قدرتها و از جمله آمریکا و فرانسه شوروی در حد معمول دیپلماتیک بود. روابط سیاسی با همسایگان خود نیز بیشتر به ترکیه و در زمان آتاترک معطوف و بود و تنها سفر خارجی خود را نیز به همین کشور داشت. پهلوی اول در اواخر سلطنت خود به آلمان هیتلری گرایش پیدا کرد که همین امر موجب برکناری و سقوطش شد.
می شود گفت رضا شاه اصول سیاست خارجی خود را بیشتر بر پایه نزدیکی به قدرتهای آن زمان که انگلستان سرآمد آن بود گزارده بود ولی فکر استفاده از نیروی قوی تر را نیز در سر می پروراند.
ب) سیاست خارجی و مشروعیت سیاسی در دوره اول حکومت پهلوی دوم از 1332 تا 1320
اساسی ترین سوالی که در این خصوص می توان مطرح کرد این است که چه عواملی سبب می گردد تا رهبران کشورها در صدد یافتن تکیه گاه خارجی برآیند و آن را مبنای اصلی سیاست خارجی بعدی خود قرار دهند؟ در پاسخ می توان گفت؛ اصولاً سیاست خارجی یک کشور جدا از تحولات داخلی آن کشور نیست، بلکه بازتابی از سیاست داخلی آن به شمار می آید. لذا چنانچه ساختار سیاسی در تقابل با ساختار اجتماعی قرار گیرد، سیاست خارجی نیز کمتر در راستای منافع ملی شکل می گیرد، به همین دلیل است که استبداد می تواند بستر مناسبتری را برای استعمار و امپریالیسم فراهم سازد.
در تاریخ معاصر ایران به دلیل گسستی که عمدتاً بین نهاد حکومت و جامعه وجود داشت منافع ملی تعریف مشخصی نداشت و به همین جهت در مناسبات خارجی نیز کمتر متجلی می شد. هرچند تفکیک منافع حکومتی از منافع ملی از نظر جامعه شناسی سیاسی در نظامهای دمکراتیک درست بنظر نمی آید اما در ساختار سیاسی استبدادی به طرق مختلف نمایانگر می شود و زمانیکه در ظاهر بین منافع ملی و منافع هیأت حاکمه تضادی بنظر می رسد نظام سیاسی منافع ملی را فدای اغراض حکومتی می سازد.
در بررسی علل گرایش محمدرضا شاه به قدرت برتر نیز می توان مسئله مشروعیت سیاسی را مورد مطالعه قرار داد. وی به کمک دولتهای متفق اروپایی بر اریکه سلطنت تکیه زد. از این رو، دوران حکومت شاه را از نظر تصمیم گیری در سیاست خارجی ایران به دو دوره متفاوت می توان تقسیم کرد: 1- از شهریور 1320 تا 28 مرداد 1332 2- از 1332 تا سقوط وی در بهمن 1357 در دوره اول، قدرت تصمیم گیری شاه در مناسبات خارجی محدود بود و نهادهای سیاسی دیگر از قبیل پارلمان و نخست وزیران وی نقش برجسته ای در قراردادهای خارجی ایفاء نمودند. در این دوره بار دیگر نسیم آزادی در ایران وزید و تمرین دمکراسی از سرگرفته شد. لذا نهادهای مدنی همچون احزاب و مطبوعات در فضای سیاسی ایران فعال شدند و نهادهای سیاسی همچون مجلس را در راستای خواست ملی تشکیل دادند. به همین دلیل بود که پس از برقراری نسبی حاکمیت ملی، سیاست خارجی نیز با منافع ملی انطباق بیشتری یافت.در این دوره سیاست خارجی ایران با چالشهای اساسی روبرو شد که به دلیل هماهنگی نسبی بین ساختار اجتماعی و سیاسی و کاربرد اصول صحیح دیپلماسی در راستای منافع ملی حل و فصل گردید، عمده ترین علت موفقیت را می توان در افزایش سهم مشارکت اجتماعی در تصمیم سازیهای سیاسی دانست. در فاصله سالهای اولیه سلطنت محمدرضا شاه تا کودتای 28 مرداد 1332 از نقطه نظر پیوند سیاست داخلی و خارجی با یکدیگر بحران های مختلفی بوجود آمد. بنابراین، موفقیت سیاست خارجی ایران را در بحران تخلیه قوای شوروی و ملی شدن نفت می توان از منظر نقش مهم نهادهای مدنی و سیاسی در پیشبرد منافع ملی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد. لذا از آنجایی که در این دوره مشخص قطبهای مختلفی در سرنوشت سیاسی ایران سهیم شده بودند و از نقطه نظر سیاست خارجی نیز برخلاف دوره های بعدی گرایشات سیاست خارجی کاملاً یکطرفه نشده بود، علیرغم بحران مشروعیت پنهان حکومت، موفقیتهای سیاسی ایران در هریک از این رویدادها و بحران ها چشمگیر بود.
سیاست خارجی ایران در جریان تخلیه قوای شوروی
پس از پایان جنگ جهانی دوم دولت شوروی حاضر نبود ایران را علیرغم وعده های داده شده تخلیه کند بلکه درصدد برآمد دولتهای دست نشانده ای را در آذربایجان و کردستان ایجاد کند. نخبگان سیاسی ایران در این رابطه روشهای دیپلماتیکی را در پیش گرفتند که نقش شایانی در خروج شوروی از ایران ایفاء کرد. البته در خاتمه یافتن این بحران، مجموعه ای از عوامل داخلی و خارجی نقش داشتند که مهمترین عامل داخلی شگردهای قوام السلطنه و اقدامات دیپلماتیک وی بود و اساسی ترین عامل خارجی نیز تهدیدات امریکا نسبت به شوروی بود. ولی اگر شرایط داخلی مهیا نبود تهدید امریکا کارساز نمی شد کما اینکه در اروپای شرقی و کره شمالی و دیگر نقاط جهان حوادثی از این قبیل به زیان امریکا تمام شد و نتیجه نبخشید. لذا نادیده گرفتن سهم عوامل داخلی در سیاست خارجیِ ایرانِ معاصر ، یکی از خطاهای بزرگ به شمار می رود. دیپلماسی قوام السلطنه را نباید منفک از فضای سیاسی حاکم بر جامعه ایران تلقی نمود. در واقع مجلس پانزدهم اقدامات سیاسی وی را تکمیل کرد و موافقت نامه نفت ایران و شوروی را، که قوام در ازای خروج ارتش سرخ، تصویب آن را وعده داده بود، کان لم یکن دانست. در این دوره نخبگان سیاسی ایران امکانات مختلف داخلی و خارجی را در راستای منافع ملی بکار گرفتند و دیپلماسی ایران را از انفعال خارج ساختند. شاه در این برهه نقش چندانی را در هدایت سیاست خارجی به عهده نداشت، زیرا بنابر دلایلی که آمد در فضای سیاسی تقریباً دمکراتیک آن روز از اقتدار کافی در پیشبرد سیاست خارجی برخوردار نبود، اما تحولات دیپلماسی ایران را بخوبی زیر نظر داشت و سرانجام بحران آذربایجان و تقابل با نیروهای سیاسی داخل، وی را بر آن داشت که در مقابل تهدیدات شوروی و مخالفت های داخلی تکیه گاه قدرتمندی را در خارج جستجو نماید و از اثرات و لطمات بحران مشروعیت داخلی بر حکومتش بکاهد. تحولات سیاسی ایران در خصوص بحران آذربایجان و کردستان و نقشی را که امریکا در حل این بحرانها ایفاء نمود ، شاه و دولتمردان را به این نتیجه رسانید که ایالات متحده امریکا را به عنوان قدرت برتر برای مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی وارد معادلات سیاسی ایران کنند.حکومت شاه به دلیل فقدان برخورداری از یک پایگاه اجتماعی نیرومند در داخل، در حل بحرانهای پیش آمده در سیاست خارجی خود پیش از پیش به امریکا به عنوان یک قدرت برتر بین الملل گرایش پیدا کرد. به گونهای که بدنبال کودتای 28 مرداد 1332 کفه نفوذ کاملاً به سود سلطه سیاسی، اقتصادی و نظامی این کشور تغییر یافت و این روند تا انقلاب 1357 رو به افزایش گذاشت.
سیاست موازنه منفی دکتر مصدق و نقش حاکمیت ملی در جنبش ملی شدن نفت
یکی از دلایلی که در این دوره سیاست خارجی ایران از انفعال کامل خارج شد، در پیش گرفتن «سیاست موازنه منفی» بود که از سوی دکتر مصدق مطرح شد. این سیاست که در راستای منافع ملی طرح و تصویب شد در واقع مبین این حقیقت بود که «مشروعیت سیاسی» و بهره مندی از پایگاه مردمی بهتر می تواند منافع ملی را در مناسبات خارجی ملحوظ دارد. به همین دلیل بود که دیپلماسی ایران در چالش دوم یعنی ملی شدن صنعت نفت و منازعه با دولت انگلستان موفق گردید.
برخلاف سیاست موازنه مثبت» دوره قاجاریه که استقلال و منافع ملی را در معرض مخاطره قرار داد و امتیازهای سیاسی و اقتصادی متعددی را به زیان مصالح ملی به دولتهای روسیه و انگلستان اعطاء نمود، «سیاست موازنه منفی» دکتر مصدق و مجلس چهاردهم نشان داد که علیرغم ضعفهای نظامی در صورت مشروعیت سیاسی می توان از طریق دیپلماتیک منافع ملی و استقلال کشور را حفظ کرد. مصدق در این رابطه چنین خاطر نشان می سازد: «تاریخ به ما نشان می دهد که رفتار ملل همیشه به یک نهج نیست و اوضاع اجتماعی و اداری و اقتصادی و سیاسی هر قوم در رفتار آن نسبت به سایر ملل موثر است در این صورت ما هم ممکن است نگرن این باشیم که روزی پیش آید که رفتار آن دولت با ما فرق کند و آن وقت معلوم نیست کار ما چه می شود .... ملت ایران آرزومند توازن سیاسی است یعنی توازنی که به نفع این مملکت باشد و آن توازن منفی است». از آنجایی که دولتهای استعماری نیز حاکمیت ملی را مانع عمده ای در تحقق مطامع اقتصادی و سیاسی خود می دانستند و تداوم سلطه خود را در از میان برداشتن این مشروعیت جستجو می کردند درصدد برآمدند با کودتای 28 مرداد 1332 دولت ملی ایران را ساقط کنند و استبداد را که بهتر می توانست ورود استعمار را هموار گرداند بر قدرت نشانند تا شکافی بین ساختار سیاسی و اجتماعی ایجاد شود. از این دوران به بعد سیاست خارجی ایران عمدتاً بازتابی از بحران مشروعیت سیاسی است. هرچند در برخی از موارد به دلیل فعل و انفعالات بین المللی و بویژه جنگ سرد منافع ملی نیز تا حدودی تامین شده، اما به جهت عدم برخورداری از پایگاه و حمایت مردمی تابع فرایند مشخص و منظمی نبوده است.
سیاست خارجی ایران در دوره دوم حکومت شاه از 1332 تا 1357
فراز و فرود مناسبات شاه با امریکا اگرچه زمینه های ورود امریکا به صحنه سیاسی و اقتصادی ایران قبل از کودتای 28 مرداد 1332 فراهم شده بود، اما تشدید بحران مشروعیت رژیم شاه پس از سقوط دولت ملی مصدق نقش عمده ای را در این رابطه ایفاء کرد و حکومت شاه را به این نتیجه رساند که دوام و بقایش، در گرو اتکاء به برترین قدرت جهانی یعنی امریکا است. هرچند تحولات بعدی نادرستی این تصور را به اثبات رساند اما چنین نگرشی خود تأثیر شایانی در ساماندهی سیاست خارجی ایران داشت. پس از کودتای 28 مرداد 1332 تکثرگرایی سیاسی از بین رفت و اقتدار جایگزین آن شد.
محمدرضا شاه در این دوره از حکومت خود بر خلاف سیاست موازنه منفی دکتر مصدق، راهکاری دیگر در اجرای سیاست خارجی عنوان نمود و آن اجرای سیاست ناسیونالیسم مثبت بود. تصمیم گیری در سیاست خارجی نیز برخلاف دوره قبل از کودتا، که عمدتاً به نهادهایی محول شده بود که به نوعی و تاحدودی از مشروعیت ملی و سیاسی کافی برخوردار بودند، جای خود را به تصمیمات فردی و یکه سالاری شاه داد. کثرت مراکز تصمیم گیری در قبل از کودتا مانع از یک کاسه شدن رابطه سیاسی ایران با یکی از قدرتها گردید که در نتیجه سیاست موازنه منفی دکتر مصدق را کارساز نمود اما وقتی که به دنبال کودتای 28 مرداد شاه شخصاً کنترل سیاست خارجی ایران را در دست گرفت طی ده سال آینده دیپلماسی ایران تحت نظارت مشترک امریکا و انگلیس قرار داشت.
تکثر نهادهای سیاسی در داخل موجب می شود که اولاً مناسبات خارجی به یک یا دو کشور محدود نگردد. ثانیاً مصالح ملی از اصول اساسی سیاست خارجی تلقی شود. ثالثاً با توجه به فعل و انفعالات داخلی و خارجی سیاست خارجی تنظیم گردد، مطابق این اصل «دوست دائمی و دشمن دائمی در سیاست خارجی وجود ندارد»، بلکه بر اساس تحولات بین المللی و منافع ملی دوست یابی و دشمن گریزی مدنظر دولتمردان قرار می گیرد و تعقیب مصالح ملی از اصول پایدار سیاست خارجی قلمداد می گردد، لذا استبداد سیاسی رژیم شاه باعث شد که در مناسبات خارجی نیز بدون توجه به منافع ملی بدنبال دوست دائمی و دشمن همیشگی باشد.
شاه بنابر ملاحظات داخلی و خارجی، غرب و به ویژه امریکا را دوست خود در سیاست خارجی قلمداد می کرد. به همین دلیل بنابر اظهارات صادق زیبا کلام: «اصولاً هر قدر که رژیم شاه نیرومندتر می گردید به همان میزان نیز احساس می نمود که به واشنگتن وابسته تر شده است در نتیجه یکی از مهمترین شرایط دریافت تسلیحات مدرن و استراتژیک از امریکا داشتن رضایت نامه سیاسی و نزدیکی هر چه بیشتر شاه به واشنگتن بود.
ترس از شوروی عامل گرایش پهلوی دوم به آمریکا
عمده ترین عامل خارجی که دیپلماسی شاه را به سوی امریکا متمایل ساخت، ترس از خطر همسایه شمالی یعنی شوروی بود که با تشکیل حزب توده در ایران اقتدار سیاسی شاه را به چالش کشیده بود و در صدد بود با ایجاد دولتهایی در شمال نظام سیاسی ایران را به زیر سلطه خود ببرد.
بنابراین سیاست خارجی شاه و اتکای وی به دولت امریکا تحت الشعاع جنگ سرد و بلوک بندیهای بین المللی قرار داشت، لذا همچنانکه امریکا و بلوک غرب را دوست دائمی در مناسبات خارجی قلمداد می کرد، شوروی و بلوک شرق را دشمن دائمی خود می پنداشت. رابطه شاه با شوروی تحت الشعاع رابطه بلوک غرب و بویژه امریکا با شوروی قرار گرفته بود. رژیم شاه قدرت سیاسی خویش را مرهون تلاش دولتهای غربی می دانست. اگرچه سیاست خارجی شاه بصورت ساختاری به امریکا و غرب متمایل بود اما این مقوله را نباید بدین معنی تلقی کرد که در هر امر ریز و درشتی دقیقاً از سیاستهای کاخ سفید تبعیت می کرد. به قول زیبا کلام؛ اصطلاح «مهره» در فرهنگ سیاسی ما معرف این طرز تلقی از حکومت هایی نظیر شاه می باشد که مطابق دستورهای ارباب یا اربابان عمل می کند. دلبستگی شاه به امریکا و غرب تابعی از ضرورتهای داخلی حکومتش بود.
شاه سرانجام این واقعیت را بخوبی دریافته بود که حمایت امریکا از او به دلیل دلبستگی به خاندان پهلوی نیست، بلکه به این دلیل است که آنها شاه را حافظ منافع امریکا می دانند و اگر دولت امریکا از کاندیداهای دیگری حمایت کند ممکن است به سرنوشت دیکتاتور ویتنام جنوبی، نگودین دیم، و سرنوشت دیکتاتور کوبایی، فولجنیسو باتیستا، گرفتار شود. از این رو در فرصتهای مختلف بر خصلت غیرقابل اطمینان بودن امریکا تاکید می کرد.
گسترش رابطه با شوروی نیز به منظور فاصله گرفتن از امریکا صورت گرفت. شاه تلاش می کرد با حفظ مناسبات خود با شوروی و کارجدی در درون سازمان اوپک جهت افزایش قیمت نفت و فعال شدن در جنبش عدم تعهد و دیگر مجامع بی طرف و انتقادهای پیوسته از غرب و امریکا با این طرز تلقی که آلت دست امپریالیسم امریکاست، مقابله نماید. در واقع سیاست خارجی شاه در پیوند با امریکا و غرب نگه داشته شده بود. از آنجایی که سیاست خارجی امریکا در مقایسه با ایران مطابق منافع ملی کشورش بود، تغییرات آن نیز تابع فرایندهای داخلی قرار داشت و در نتیجه سیاست داخلی و خارجی شاه را تحت تأثیر قرار می داد و در بعضی از موارد با چالشهای جدی روبرو می ساخت. از همین نقطه نظر است که برای رژیم محمدرضا پهلوی سرنوشت انتخابات داخلی امریکا مهم قلمداد می شد.
هوشنگ مهدوی این واقعیت را چنین خاطر نشان می سازد؛ «حتی تحول اوضاع داخلی یا خارجی ایران بستگی به این داشت که حکومت جمهوری خواهان یا دمکراتها در امریکا بر سر کار باشند. هر وقت جمهوری خواهان زمام امور را در دست می گرفتند رژیم شاه احساس راحتی می کرد و به قدرت نمایی و خشونت در داخل کشور می افزود، اما همین که دمکراتها روی کار می آمدند احساس خطر می کرد و می کوشید خودش را با سیاست دمکراتها تطبیق دهد، در داخل کشور فضای باز سیاسی بوجود آورد این وضع را هنگام ریاست جمهوری جان کندی در سالهای 1341-1339 وجیمی کارتر در سالهای 1357-1355 مشاهده می کنیم، اما جانسون به علت جنگ با ویتنام اگرچه او به حزب دمکرات تعلق داشت اما در سیاست خارجی از جمهوری خواهان محافظه کارتر بود». شاه از سیاست ایالات متحده در ادامه جنگ ویتنام که منفور همه جهانیان حتی قاطبه ملت امریکا بود حمایت می کرد تا نظر مساعد جانسون را به خود جلب نماید. جانسون با گرفتاریهایی که در طول پنج سال ریاست جمهوری اش در جنگ با ویتنام داشت فرصت نکرد اعمال شاه را زیر نظر بگیرد. در نتیجه در این دوره از فشارهای امریکا برای اصلاحات اجتماعی در ایران کاسته شد و تقریباً شاه به حال خود رها گردید و توانست نقشه های خود را در تبدیل ایران به بزرگترین قدرت نظامی منطقه خلیج فارس به امریکا بقبولاند.
از سال 1348 تا سال 1356 نه تنها جمهوری خواهان قدرت را در کاخ سفید در دست داشتند، بلکه به لحاظ گرایش به سمت سیاستهای توسعه طلبانه و قدرت طلبی، هشت سال دکترین نیکسون- کسینجر، به شاه امکان داد تا به بخش اعظمی از جاه طلبی های نظامی و بلند پروازی هایش در راستای تبدیل به ابرقدرت منطقه ای جامه عمل بپوشاند. بعد از سقوط نیکسون نیز هنری کسینجر، وزیر خارجه با نفوذ و قدرتمند نیکسون، که در حقیقت طراح اصلی سیاست خارجی امریکا از اواخر دهه 1340 بشمار می رفت، موفق گردید در حکومت جرالد فورد (جانشین جمهوری خواه نیکسون) به سیاست تقویت و حمایت از شاه کما کان ادامه دهد. اما از اواسط دهه پنجاه که شانس دمکراتها در انتخابات افزایش یافت نگرانی شاه نیز زیاد شد، زیرا این بار نامزد ریاست جمهوری شعاری را مطرح کرده بود که به هیچ وجه خوشایند محمدرضا شاه نبود (حقوق بشر)، نگرانی دیگر وی این بود که کارتر اعلام کرده بود در صورت پیروزی در فروش تسلیحات و جنگ افزار به شاه تجدید نظر اساسی بعمل خواهد آورد. گرایش شاه به جمهوری خواهان و ترس از پیروزی دمکراتها در انتخابات نشانگر بحران مشروعیت سیاسی حکومت بود. هر چه وی در سیاست خارجی بدور از ملاحظات داخلی به امریکا نزدیکتر می شد به همان نسبت سیاستهای داخلی اش نیز تابعی از تحولات سیاسی و درونی امریکا قرار می گرفت و در واقع فاصله سیاست خارجی را با مصالح اجتماعی افزایش می داد.
جنگ سرد و سیاست خارجی پهلوی دوم:
اثرات جنگ سرد و تنش زدایی بر سیاست خارجی شاه در کنار عامل داخلی بحران مشروعیت، که سیاست خارجی شاه را در پیوند نزدیکی با امریکا و غرب قرار داد، ترس از نفوذ کمونیسم شوروی به عنوان اساسی ترین عامل خارجی این مقوله را شدت بخشید. شوروی و امریکا از جمله قدرتهایی بودند که پس از جنگ جهانی دوم با ایدئولوژی متفاوت در صحنه سیاسی و نظامی جهان ظاهر شدند و از این پس جنگ سردی در قاموس تاریخ شکل گرفت و فعل و انفعالات بین المللی را تحت الشعاع خود قرار داد. در واقع پس از کودتای 28 مرداد، امریکا در صدد برآمد بقایای کمونیسم را در ایران از بین ببرد ، ایران مهمترین حلقه در کمربند امنیتی ، یا «کمربند بهداشتی» بود که امریکا پیرامون مناطق نفوذ شوروی ایجاد کرد و از مهمترین مراکزی تلقی می شد که باید راه توسعه طلبی کمونیسم را مسدود می کرد. درگیر شدن شاه در منازعات جنگ سرد ابرقدرتها و طرفداری از بلوک غرب در دو زمینه نمود یافت:
اول شرکت در پیمانهای منطقه ای دوم: تجهیز به سلاحهای پیشرفته و مدرن که تحت الشعاع مسابقه تسلیحاتی ابرقدرتها قرار داشت
استدلال شاه در برابر منتقدان این سیاست چنین بود: «ایران در مرزهای شمال و غربی خود با دشمنان قوی پنجه ای روبرو است و باز داشتن آنها از مبادرت به هر گونه ماجراجویی جز از طریق دسترسی به سلاح و جنگ افزار مؤثر امکان پذیر نیست». شرکت ایران در پیمان بغداد در سال 1334ش- 1955م که بعد از خروج عراق پیمان سنتو خوانده شد در واقع دنباله پیمان ناتو به شمار می رفت و ایران را در صف بندی نظامی ابرقدرتها قرار داد، زیرا از این طریق راه نفوذ شوروی را به جنوب (از طریق ایران) به خاورمیانه (از طریق ایران و عراق) و به هندوستان و بحر عمان (از طریق پاکستان) سد می کرد.
آغاز روابط حسنه با شوروی:
در واقع می توان گفت تحقق منافع ملی ایران در مناسبات خارجی به فعل و انفعالات بین المللی بستگی داشت زیرا سیاست خارجی شاه با تحولات جنگ سرد پیوند خورده بود. دروین مذاکرات مفصلی درباره منع آزمایشهای هسته ای به عمل آمد و پس از دو سال گفتگو سرانجام در 14 مرداد 1342به امضای قرارداد مسکو انجامید و براساس آن دولتهای امریکا و شوروی با منع آزمایشهای هسته ای موافقت کردند. ایران نیز ازجمله کشورهایی بود که به این قرارداد پیوست و بدنبال آن دورانی در روابط بین المللی آغاز شد که به«تشنج زدایی» مشهور است و جانشین جنگ سرد ابرقدرتها شد.
از نخستین آثار این تنش زدایی بهبود روابط ایران و شوروی با حفظ تقویت مناسبات ایران با جهان غرب بود. بر اثر سیاستهای تنش زدایی بین ابرقدرتها، در 15 سال آخر عمر رژیم شاه روابط ایران و شوروی بسیار حسنه بود. تنش زدایی از فشار تاثیرات بین المللی در سیاست خارجی ایران کاست. ایالات متحده می خواست خود را کمتر به سیاست داخلی ایران مشغول سازد و بیشتر به قدرت ایران به عنوان متحد بیاندیشد. درگیری در جنوب شرق آسیا و آغاز کوشش برای تنش زدایی توجه مقامات امریکا را از جهان در حال رشد منحرف کرد. در نتیجه شاه در برقراری روابط دوستانه با شوروی گامهای اساسی برداشت. تأسیس کارخانه ذوب آهن در اصفهان در قبال دریافت گاز طبیعی ایران از مزایای اقتصادی این رابطه برای طرفین بود. از طرفی سیاست تنش زدایی به شاه کمک کرد به شوروی اعلام کند که هیچ کشور خارجی (امریکا) مجاز نخواهد بود در خاک ایران پایگاه نظامی ایجاد کند.
اگرچه این سیاستها در برخی موارد همسو با منافع ملی بنظر می آمد، اما چنانچه اشاره شد تابع فرایند مشخص و منظمی نبود بلکه متأثر از فعل و انفعالات جهانی و تحولات جنگ سرد بود.
نتیجه گیری:
در پایان باید گفت پدر و پسر پهلوی هر دو معتقد به استفاده از نیروی سوم در سیاست خارجی خود بودند. در زمان پهلوی اول، انگلستان قدرت اول جهان بود و لذا ایران گرایش به انگلوساکسن ها داشت و توجه چندانی به ارتباط گسترده تر با دول غیر همجوار و از جمله آمریکا نداشت. در پایان دوره رضا شاه وی به سمت آلمانها گرایش پیدا کرد و در قبال انگلستان که خواستار اخراج فوری آلمانها بود، سیاست دفع الوقت را پیشه کرد زیرا بر اساس توجه به نیروی سوم هنوز به پیروزی های هیتلر امیدوار بود، اما انگلیس و شوروی درنگ را جایز نشمردند و در شهریور 1320 کار رضا خان را یکسره کردند.
اما در دوران محمدرضا شاه این آمریکا بود که قدرت لامنازع جهانی همراه با شوروی بود و نقش انگستان ضعیف شده در عرصه سیاست خارجی ایران کمتر شده بود. محمدرضا شاه در دوره اول سلطنت خود هنوز جوانی کم تجربه بود و لذا نخست وزیری چون قوام السلطنه سیاست خارجی مستقلی تقریبا در پیش گرفت و علیرغم اینکه وی را متهم به گرایش به سمت شوروی و انگلستان می کردند، اما حس وطن پرستی و ناسیونالیستی همراه با درایت وی باعث شد تا غائله آذربایجان خاتمه یابد.
محمد مصدق نیز با ارائه سیاست موازنه منفی قصل نوینی را در سیاست خارجی ایران رقم زد که این امر به مذاق دولتین انگلستان و آمریکا خوش نیامد و با کودتای این دو کشور بر علیه مصدق، عملا شاه ایران وامدار آنها خصوصا آمریکاییهاشد. وب بعد از به قدرت رسیدن مجدد در 1332 سیاست ناسیونالیسم مثبت را پیشه سیاست خارجی خود ساخت و آن را تا پایان دوران خود به اجرا درآورد.
مـنـابــع:
1-آبراهامیان، یرواند، (1378)، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی
2- ازغندی، علیرضا، (1376)، روابط خارجی ایران (دولت دست نشانده)، جلد اول، تهران: قومس
3- افشار یزدی، محمود، (1358)، سیاست اروپا در ایران، ترجمه ضیاءالدین دهشیری، تهران: انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی
4- بروجردی، مهرزاد، (1377)، روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمه جمشید شیرزادی، چاپ دوم، تهران: انتشارات فرزان
5- پهلوی، محمدرضا، (1371)، پاسخ به پاسخ، به کوشش شهریار ماکان، تهران: انتشارات شهرآب
6- خامه ای، انور، (1363)، خاطرات (فرصت بزرگ از دست رفته) جلد 2، تهران: انتشارات هفته
7- روحانی، فواد، (1353)، تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران، تهران: انتشارات فرانکلین
8- روبین، باری، (1363)، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه محمود مشرقی، تهران: انتشارات آشتیانی
9- زیبا کلام، صادق، (1375)، مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، تهران: انتشارات روزنه
10- فرمانفرمائیان، حافظ، (1355)، تحلیل تاریخی سیاست خارجی ایران از آغاز تا امروز، ترجمه اسماعیل شاکری، تهران: انتشارات مرکز مطالعات عالی بین المللی
11- فوران، جان، (1377)، مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی)، ترجمه احمد تدین، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا
12- کاتوزیان، محمدعلی(همایون)، (1380)، دولت و جامعه در ایران (انقراض قاجار و استقرار پهلوی)، ترجمه حسن افشار، تهران: نشر مرکز
13- کی استوان، حسین، (1327)، سیاست موازنه منفی در مجلس چهاردهم، جلد 1، تهران: انتشارات مظفر ، 1327
14- گازیوروسکی، مارک، (1371)، سیاست خارجی امریکا و شاه، ترجمه فریدون فاطمی، تهران: نشر مرکز
15- میلانی، محسن، (1381)، شکل گیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطار زاده، تهران: انتشارات گام نو
16- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، (1369)، تاریخ روابط خاریج ایران (از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم)، تهران: انتشارات امیرکبیر
17- ------------------ (1375)، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، (1357-1300)، تهران: نشر البرز
18- Lenczowski, George, (1978), Iran Under the pahlavis, Stanford California, Hoover Institution press
19- Sharan, p, (1993), Governmant and politics of Iran, New Delhi, Metropolitan Book
6 نظر
I've been surfing online more than 2 hours today, yet I never found any interesting article like yours. It's pretty worth enough for me. In my opinion, if all web owners and bloggers made good content as you did, the internet will be a lot more useful than ever before.
This is very attention-grabbing, You're an excessively skilled blogger. I have joined your feed and sit up for searching for extra of your great post. Additionally, I've shared your website in my social networks
Hi! I simply want to give you a huge thumbs up for your excellent information you have got right here on this post. I'll be coming back to your website for more soon.
I'm really enjoying the design and layout of your site. It's a very easy on the eyes which makes it much more enjoyable for me to come here and visit more often. Did you hire out a designer to create your theme? Superb work!
سلام به همه، در واقع برای من خوب است برای دیدن این وب سایت، حاوی اطلاعات مفید است.
سلام بنده نویسنده مقاله سیاست خارجی وبحران های داخلی حکومت محمد رضا شاه پهلوی هستم که متاسفانه شما مطالب بنده را دقیقا انتحال کردید وبه نام خودتان در وبلاگ شخصی آوردید واینجانب با ارائه مستندات چاپ شده رسما از شما در مراجع قضایی شکایت خواهم کرد